جدول جو
جدول جو

معنی خشک اندام - جستجوی لغت در جدول جو

خشک اندام
لاغر، نحیف
تصویری از خشک اندام
تصویر خشک اندام
فرهنگ فارسی عمید
خشک اندام
(خُ اَ)
لاغر. نحیف. کم گوشت. (ناظم الاطباء). آنکه گوشت و رطوبت در تن او نمانده است. نزار. پوست بر استخوان ترنجیده. پوست به استخوان چسبیده. (یادداشت بخط مؤلف) : عضو که ضمور دارد و خشک اندام را فربه کند. (الابنیه عن حقایق الادویه). کشتی گیران بکار دارند (سندروس را) تا عصبهاء ایشان قوی شود و خشک اندام و سبک شوند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خوش اندام
تصویر خوش اندام
دارای قد و قامت و اندام زیبا
فرهنگ فارسی عمید
وسیله ای بیلچه مانند از جنس فلز یا پلاستیک برای برداشتن خاک روبه، خاکستر و مانند آن، جایی در بالای قلعه و حصار برای ریختن خاک و سنگ بر روی دشمن
فرهنگ فارسی عمید
(کِ اَ)
کنایه از زمین است، در مورد تواضع و فروتنی بکار برند. تراب اقدام
لغت نامه دهخدا
(اَ)
خوش اندام. آنکه اندام نیکو دارد. نیکوقالب. خوش کالبد: هبرکل، جوان خوب اندام. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ اَ)
خوش اندازه. خوش هیکل. متناسب القامه: دریم، پرگوشت خوش اندام. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ نُ / تُ نُ اَ)
کنایه از نازک اندام. (آنندراج) :
در گلستان لطافت چو گل نوخیزش
تنک اندام و تنک پوش و تنک لب نگزید.
امیرخسرو (از آنندراج).
رجوع به تنک و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(خُ اَ)
نام مرضی که هرچه مریض آب بخورد تشنگی از او برطرف نشود و به تازی استسقاء خوانند. (فرهنگ جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ اَ)
سروته یکی. که همه تن او را قطر واحد باشد. سرابون. (یادداشت مؤلف) :
زین سرابونی یک اندامی درشتی پردلی
مغکلاهی مغرویی دیرآب و دورافشاره ای.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
بیلچه ای دارای دسته کوتاه که از حلب آهن مس و نقره سازند و بدان خاکروبه و خاکستر و غیره بدور اندازند، سنگ انداز برج و قلعه و حصار، ساحر جادوگر، آنچه که در آن خاک ریزند خاکریز، پارچه ای که دور سایبان و شامیانه کشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوش اندام
تصویر خوش اندام
آنکه دارای قامت و اعضای متناسب باشد
فرهنگ لغت هوشیار
بیلچه ای دارای دسته کوتاه که از فلز یا پلاستیک سازند و با آن آشغال و غیره را به کمک جارو جمع کنند
فرهنگ فارسی معین
خوش ترکیب، خوش ریخت، خوش شکل، خوش قدوقامت، خوش قامت، خوشگل، خوش هیکل، متناسب
متضاد: بدقواره، بدهیکل، بداندام
فرهنگ واژه مترادف متضاد
متعصب، متحجر، قشری، خشک مغز
فرهنگ واژه مترادف متضاد
1ـ دیدن خاک انداز در خواب، نشانه آن است که وظیفه ای دشوار اما دلپذیر را به عهده خواهید گرفت. 2ـ دیدن خاک انداز شکسته در خواب، نشانه آن است که آرزوها و خواسته هایتان بی پاسخ خواهد ماند.
فرهنگ جامع تعبیر خواب